- Christ is revealed in his own word
- 22 آگست 1965، جفرسونویل، ایندیانا
- 65-0822M
- 2 ساعت و 4 دقیقه
1- سرهایمان را خم کنیم. خداوند عیسی! شبان اعظم گله! بسیار مدیون تو هستیم. هرگز قادر نخواهیم بود عشق و محبتی را که به قلبهای ما ریختی جبران کنیم. وقتیکه در حضور تو میایستیم و سرهایمان را خم میکنیم احساس بی ارزشی میکنیم. میطلبیم که ما را از خطایا و گناهانمان پاک کنی. دعا میکنیم تو امروز جسم ما را تقویت کنی. بسیاری بیمار و رنجور هستند، همانطور که از دستمالهایی که اینجاست و درخواستهای تلفنی که از همه جا میرسند پیداست.
2- ایمان داریم که در انتهای تاریخ این دنیا هستیم و بزودی زمان در ابدیت محو خواهد شد، میخواهیم برای آن زمان آماده باشیم. به همین دلیل است که امروز صبح اینجا جمع شدهایم تا برای آن زمان مهیا شویم. من گفتم که تماسهای بسیاری از سراسر کشور داشتهایم، از اقصی نقاط کشور. در هرجا که آواز ما بلند شود، باشد که آن گروه کوچک برکت یابد.
بیمارانی را که در میانشان است شفا بده. دعا میکنم که روحشان را از شریر پاک کنی و ما را در این صبح، در این خیمه، امداد کنی تا از این افتخار بزگ لذت ببریم.
3- و میخواهیم که امروز از طریق کلام مکتوبت با ما صحبت کنی. باشد که روحالقدس چیزهایی را که نیاز داریم، برایمان آشکار کند. همانگونه که ما امروز از سراسر کشور، اکنون اینجا جمع شدهایم، شاید احساس کنیم افراد کوچکی هستیم اما جایگاهی درمیان فدیهشدگان داریم، زیرا به مسیح عیسی ایمان داریم. خداوندا! این چیزها را به ما عطا کن.
4- و زمانیکه جلسه را به اتمام میرسانیم و به خانههای متفاوتمان در سراسر کشور میرویم، شاید مانند آن افراد در راه عموآس بگوییم «آیا دل در درون ما نمیسوخت، وقتی که در راه با ما تکلم مینمود؟»
5- اکنون ای پدر! میدانم هرچه که بگویم کافی نخواهد بود. با وجود مسیحیان خوبی که از سراسر کشور از طریق رادیو و تلویزیون با ما در ارتباط هستند، این کافی نخواهد بود. این چیزی نیست که بتوانیم بگوییم میتواند مفید باشد، زیرا همهی ما در یک رده هستیم. ما انسان هستیم، انسانهای فانی. اما اجازه بده تا روحالقدس سخن بگوید. باشد که او کلام را در دست گیرد و تنها خودش را مکشوف کند. اکنون منتظر او هستیم. در نام عیسی، آمین!
میتوانید بنشینید.
6- من به نوعی خودم هم غافلگیر شدم. به همسرم گفتم، اگراتفاقاً در توسان، درحال گوش کردن این موعظه باشد… گفتم که: “فکر نمیکنم وقتی برگردم جلسهای داشته باشم.” حتی لباس هم نیاوردم. به عروسم که کتم را اتو زده بود، گفتم: “من پشت منبر میایستم، با… آنها نمیدانند که شلوارم از یک جنس و کتم از جنس دیگری است.” این یکی از آنهایی است که در خانه میپوشم. اما مِدا، او پیراهنم و غیره را اتو کرد، پس همه چیز… نگران نباش. همه چیز خوب است.
7- اینجا درخواست دعایی داریم، برادر بسیار عزیزی اینجا است که… و فکر میکنم که آن، آن از پرِسکات باشد. به گمانم امروز از پرسکات با ما ارتباط برقرار کرده باشند… از پرسکات، آریزونا. پدر خواهرمرسیِر هم اکنون در راه آمدن به جلسه است. میدانم. اما برادرکاگینز میبایستی بدلیل حمله قلبی به بیمارستان منتقل میشد. و همچنین برادرجونیور جکسون، فکر میکنم پای رادیو باشد یا در تماس تلفنی بعدی ازکلارکزویل یا نیوآلبانی به ما بپیوندد. میدانم که پدرش در بیمارستان است. یک عمل مهم بدلیل سرطان کبد دارد.
پس میخواهیم حتماً آنها را در دعاهایمان بیاد آوریم. اشخاص دیگری هم اینجا هستند. نمیخواهیم وقت را تلف کنیم. خدا همه چیز را دربارهی آنها میداند. پس بیایید برایشان دعا کنیم.
8- خدای عزیز! امروز صبح آن پیرمرد عزیز و دست چروکیده، برادر کاگینز، یک مزرعه دار با تجربه… جایی در بیمارستان از حمله قلبی رنج میبرد. خداوندا! آن قلب پیر و بینوا مشکلات بسیاری را متحمل شده است. دعا میکنم خداوندا! تو او را امداد کن. این را عطا کن. او دوست دارد… او زیستن را دوست دارد همانگونه که همهی ما دوست داریم، او نیز میخواهد زندگی کند. خداوند خدا! این را عطا کن. ایمان دارم که عطا خواهی کرد، و او مستقیم به جلسه خواهد آمد.
9- برای برادر جکسون دعا میکنیم. پدر گرانقدر! او اکنون در بستر مرگ خوابیده است، و پسری نیکو همچون جونیور را به جهان تقدیم کرده است. من، من، من دعا میکنم خدای عزیز! که او را شفا دهی. میدانم شاید ناممکن بنظر بیاید. پزشکان و طبیبان، آنها نمیدانند که دربارهی این نوع بیماری چه کاری باید انجام دهند. اما برادر هال را به خاطر میآوریم، زمانیکه بهترین پزشکان اینجا، در لویزویل گفتند: “او تنها برای چند ساعت زنده خواهد ماند.” با سرطان کبد. و امروز او زنده است. آن ماجرا مربوط به 25 سال پیش بود، بخاطر فیض تو. پس دعا میکنم که امروز برادر جکسون را شفا دهی. ای خداوند! فیض و رحمت تو با او باشد.
10- و تمام این توده دستمالها و البسه و چیزهای دیگری که اینجا به جهت درخواست دعا گذاشته شدهاند؛ ای پدر! تو همهی آنها را میشناسی. دعا میکنم که شفا را به تمام آنها عطا کنی. در نام عیسی مسیح. آمین!
11- اکنون شروع میکنیم. از ابتدا فکر نمیکردم که یکشنبه قرار است به اینجا بیایم. باز، وقتیکه اعلام کردیم، آمدم. برادر نویل با من صحبت کرد. سپس اعلام کردیم که امروز در اینجا خواهیم بود. این به مردم سراسر کشور اطلاع داده نشده است و اکنون که این سیستم تماس تلفنی را در اینجا داریم، خیلی خیلی خوب است. افراد میتوانند در خانههایشان، در کلیساهایشان بنشینند، یا در مکانهایی دورهم جمع شوند و پیغام را بشنوند. بابت آن شکر میکنم.
12- اکنون در اینجا درخواستهایی را میبینم. درخواستهای بسیاری در هفتهی گذشته وجود داشت. در ارتباط با آنچه که در پیغام یکشنبه گذشته گفتم. فکر کنم در حال حاضر عنوانی را که به آن داده بودم، فراموش کردهام. اما چیزی دربارهی «پرداختن قرضهایتان» گفتم. و میدانید، مهم نیست که چه میگویید، این از سوی بسیاری به اشتباه تعبیر شده است. نه به دلیل اینکه آنها… آنها نمیخواهند آن را سوء تعبیر کنند. بلکه تنها آن را درست درک نمیکنند.
و حالا کسی گفت: “آیا باید ماشینی بخریم؟” یا “من چکار باید بکنم؟…”
این آن چیزی نیست که عیسی دربارهاش صحبت کرد. یا در این بخش از کلام که گفته است:” مدیون احدی نباشید…” آن بدهیهای بلند مدت است، که میتوانستید پرداخت کنید. آنها را ادا کنید.
این… یعنی مدیون کسی نبودن. به این معنی نیست که… مثلاً، ما اجاره بها، یا قبض تلفنمان را بدهکاریم و…
ما، ما آن چیزها را بدهکاریم، و آنها را پرداخت میکنیم. اما یک بدهی بلند مدت قدیمی هست، که میبایست آن را بپردازید. متوجهاید؟ اکنون، با چیزی مثل آن که به شما آویزان است، به این طرف و آن طرف نروید.
13- به یاد دارم که یک بار، زمانیکه پسر بچهای بودم، بیمار شدم. درحالیکه حدود دوهزار دلار بدهکار بودم، از بیمارستان مرخص شدم. اینجا داروخانهای بود متعلق به آقای سوانیگر، حدود سیصد یا چهارصد دلار هم بابت صورت حساب دارو به او بدهکار بودم. او حتی مرا نمیشناخت. آن مرد… نزد او رفتم. او را نمیشناختم و او فقط داروها را ارسال کرد. بهرحال هرگز از ارسال آن امتناع نکرد. و گفتم. مدیون شما هستم… فکر کنم گفتم سوانیگر… خیر او آقای میسون پایین خیابان کُرت و اسپرینگ بود.
گفتم: “من به شما بدهکارم. من، من هنوز بدجوری ضعیف و ناتوان هستم، اما سعی میکنم سر کار بروم. حالا، اگر نتوانم قرضم را به شما ادا کنم…” من تازه مسیحی شده بودم. گفتم: “آقای ماسون! اول از همه، به عنوان وظیفهام در قبال خدا، دهیکهایم را به او مدیونم. اول میخواهم دهیکهایم را به او بپردازم.” و گفتم: “بعد دومین وظیفهام اینست که قرضهایم را بپردازم.” و گفتم: “پدرم بیمار است، و او… ما ده فرزند در یک خانواده هستیم.” اما به او گفتم: ” من… اگر نتوانم بیشتر از بیست و پنج سنت در هر موعد پرداخت، بابت آن صورت حساب بپردازم؛ اگر حتی نتوانم بیست و پنج سنت را بپردازم، میآیم و به شما اطلاع میدهم. به شما خواهم گفت که من، من، من این بار نمیتوانم بپردازم.” حالا به یاری خدا، تمام آن را پرداخت کردم. میبینید؟ اینست آنچه که منظور من است. متوجه میشوید؟ کسی نگوید…
14- اوه! روزی یکی از مسیحیان کلیسای اینجا، ماشینی را تعمیر کرد. آن مرد آمد و… و گفت: “دستمزد تو را پرداخت خواهم کرد. شنبه حقوقم را میپردازند.” یا یه همچین چیزی. او هرگزآن را نپرداخت. هفتهها از پی هم گذشتند، هرگز دستمزد آن شخص پرداخت نشد و حرفی هم زده نشد. آن شخص پیش من آمد و درخواست پولش را کرد. او گفت… ببینید، این بازتاب بدی علیه کلیسا دارد. بازتابی برضد مسیح دارد.
اگر نمیتوانید قرضتان را بپردازید، بروید و به او بگویید. بگویید: “به تو بدهکارم، و قرضم را به تو ادا خواهم کرد. من مسیحی هستم. اما من، من فقط… نمیتوانم همین حالا آن را بپردازم. من این را مدیونم.” و به یاد داشته باشید، دربارهی کلام خدا نیز همینطور است. میدانید که باید انجام دهید. پس به این دلیل است که سعی میکنم تا مطابق کلام عمل کنم. به خاطر خودم و برای همهی ما. سعی کنید آماده باشید، زیرا میدانیم که به چیزی نزدیک میشویم. بسیار نزدیک به چیزی که قرار است اتفاق بیافتد. پس میخواهیم آماده باشیم. اکنون که آمدن خداوند بسیار نزدیک است، میخواهیم برای آن ساعت عظیم آماده باشیم.
15- اکنون میخواهیم آماده شویم و دربارهی موضوعیکه برای امروز صبح انتخاب کردهام، به یاری خدا صحبت کنیم. و تا جاییکه بتوانیم، بخاطر کسانیکه به ما وصل شدهاند، مختصر صحبت خواهیم کرد. امیدوارم همهی شما، از سرتاسر کشور، صبحی خوب مانند آنچه ما در اینجا، در ایندیانا داریم داشته باشید. اینجا بعد از بارش باران، هوایی خوب و خنک داریم. بسیار خوب است.
16- حال میخواهم از رساله عبرانیان باب اول بخوانم. و از انجیل یوحنا، باب اول. عبرانیان 1 : 1 – 3 و یوحنا 1 : 1 برای متن. موضوع امروز صبح «مطالعهای در کلام» است. حال بیایید عبرانیان 1 : 1 را بخوانیم.
«خدا که در زمان سلف به اقسام متعدد و طریقهای مختلف بوساطت انبیا به پدران ما تکلم نمود، اما در این ایام آخر به ما بوساطت پسر خود متکلم شد، که او را وارث همهی موجودات قرار داد، و بوسیلهی او عالمها را آفرید؛ که فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده و به کلمهی قوت خود حامل همهی موجودات بوده، چون طهارت گناهانمان را به اتمام رسانید، به دست راست کبریا در علی علیین بنشست.»
چه نوشتهی زیبایی!
حالا یوحنا 1:1. «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود.»
17- حالا، عنوان امروز صبح این است «مسیح در کلامش آشکار شده است.» حالا از کجا به این نتیجه رسیدم که در این مورد صحبت کنم؟ بهخاطر اینکه… نباید اینگونه باشد که گویی تصادفاً اینجا جمع شدهایم، تا در مورد چیزی صحبت کنیم. بلکه باید بدانیم که چه میگوییم، این چیزیست که به استوار کردن افراد کمک میکند. زیرا قرار است از میان خطرات و آبهای خطرناک عبور کنیم. ما هماکنون در حال گذر از میان آنها هستیم. حدس میزنم که گاهی برای شما هم اتفاق میافتد، همانطور که برای من هم اینگونه است. آبهای خروشان بسیار و چنین مخوف است.
18- چند لحظه پیش با یک خادم جوان و همسرش در اتاق صحبت میکردم. هر دوی آنها مانند سایر مردم دنیا نگران بودند؛ مانند مابقی انسانهای روی زمین. گفتم: “به یاد داشته باشید، شیطان ضربهای به سمت شما روانه کرده است.” به این که چه کسی هستید اهمیت ندهید. خدا… شیطان برای زدن آن ضربه، اجازه دارد. ترجیح میدهید آن ضربه چه باشد؟ کور باشید، یا مبتلا به آرتروز و برروی صندلی نشسته باشید، یا نگران و دلواپس باشید؟ متوجه میشوید؟ او راهی برای ضربه زدن به شما دارد. او حق ضربه زدن به آن محل بی دفاع را دارد. این همان نقطهای است که باید دایم آن را حفظ کنید. ببینید که در چه عصر متشنجی زندگی میکنیم!
19- و نوارهای ضبط شدهی هفته گذشته… فکر کنم چیزهای مخوف بسیاری را برایتان آشکار خواهند کرد، که یکی از همین روزها اگر بتوانیم مکان مناسبی پیدا کنیم، دربارهی آن صحبت خواهیم کرد. از ابتدای آن بلایای آخر که بر زمین جاری خواهد شد. آن جامها، بلکه از آن جامها ریخته میشوند، و هفت رعد، و آن مناظر مخوف که بر زمین نازل خواهند شد. انسان زمان حال و مردم امروز، در یک وضعیت عصبی و متشنج هستند. تمامی دنیا!
20- اگر شما آخرین شماره مجلهی ریدرز دایجست را بخوانید، میتوانید این موضوع را آنجا مشاهده کنید. دربارهی بیلی گراهام مبشّر بزرگ است. او آنقدر خسته و رنجور شد که نتوانست جلساتش را اداره کند. به کلینیک مایو برای معاینه فیزیکی رفت. او مشکلی نداشت، فقط زیاد فعالیت جسمی نداشت. و پزشکان برای او دویدن و فعالیت بدنی تجویز کردند. او روزی یک مایل میدود.
و در ادامه، مقالهای میگوید علم ثابت کرده است که امروزه کودکان خردسال، این پسران و دختران کوچک، وقتی به اواسط بیست سالگی میرسند، در 25سالگی میرسند، در بسیاری از موارد و اکثر اوقات دختران در سن 25 سالگی یائسه میشوند.
نمیدانم آیا این را میدانستید یا نه؟ اما چند شب پیش دختر کوچکی اینجا در جلسه نشسته بود و روحالقدس اینجا در جلسه رحال صحبت بود. او دقیقاً در مورد مشکلی که آن بچه داشت، صحبت میکرد. وقتی که نام او را صدا زد، من برای بار دوم به او نگاه کردم. دوباره نگاه کردم و فهمیدم مشکل چه بود. فکر کردم “این امکان ندارد. این کودک بسیار کوچک است.” اما آن مشکل، یائسگی بود، در سن حدود بیست یا 23 سالگی یا چیزی در آن حدود. میبینید؟
21- مادر من یا شما در سن 45 سالگی دستخوش آن شد. همسرم در سن 35 سالگی و اکنون به 20 سالگی کاهش یافته است. تمام نژاد بشر فاسد شدهاند. خُب اگر اعضای فیزیکی بدن ما بدلیل خوردن غذاهایی که از مواد غذایی پیوندی درست شدهاند و نیز از فشارهای روحی و نگرانیهایی که باعث فاسد شدن آنها میشوند، آنگونه درحال تخریب شدن هستند؛ آیا به همین صورت سلولهای مغزی هم فاسد نمیشوند؟ اینگونه است که میبینیم زنان میتوانند برهنه به خیابان بیایند. یا میتوانیم مشاهده کنیم که چطور با سرعت صد و بیست مایل بر ساعت در خیابانها رانندگی میکنند و تمام این چیزها. به جایی رسیده است که تمام ملت، تمام دنیا، نه تنها این کشور، بلکه در همه جا، از نظر روحی و روانی از دست رفتهاند.
22- وقتی خدا بخواهد و این را باز کنیم… هفت بلایا و آن چیزهای مهیب را نشان میدهیم. در آن زمان انسانها مجنون خواهند بود، تا جاییکه تصور میکنند مورچههایی به بزرگی یک کوه را میبینند. زنان شکنجهگری که شبیه ملخ هستند و با موهایی بلند، برای شکنجهی زنانی که موهایشان را کوتاه کردهاند، به زمین میآیند. موهایی آویخته، شیبه به زنان و دندانهایی بلند، شبیه به شیر؛ نیشهایی در دُمهایشان مانند نیش عقرب و غیره، برای عذاب انسانهای روی زمین. اما آن زمان برای انجام هر کاری در این مورد دیر خواهد بود. همین حالا فرصت دارید. متوجه میشوید؟ عذاب!
23- و یکشنبهی گذشته دربارهی آن موضوعات صحبت میکردیم، دربارهی چگونگی حواس پنجگانه در قلمرو خارجی. آن راه دخول است، حواس پنجگانه بدن. تنها یک راه برای ورود به بدن وجود دارد و آن بوسلیهی حواس پنجگانه میسر میشود: بینایی، چشایی، لامسه، بویایی و شنوایی. هیچ راه دیگری برای تماس با بدن وجود ندارد.
24- درون هر انسان، شخص دیگری است که روح نامیده میشود و او دارای حواس پنجگانه است. فکر، فکر و فکر… عشق، وجدان و غیره. بسیار خب.
25- حال، نمیتوانید با جسمتان فکر کنید. شما با ذهنتان تفکر میکنید. و در اینجاست که بسیاری از مسیحیان متوقف میشوند. آنها میتوانند درست مانند غله و علف هرز در یک مزرعه، با همان روحالقدسی مسح شوند که ایمانداران راستین با آن مسح شدهاند.
اما در درون آن قلمرو بعدی، قلمرو سوم، روح است که توسط خدا مقدر شده است. آنجاست که بذر واقعی قرار میگیرد، در همانجا.
26- و بهیاد داشته باشید، اگر خاری را بردارم، آن را بشکافم تا به مرکز هستهی آن برسم و در آنجا یک قلب و هستهی گندم قرار دهم و دفنش کنم، آن از یک خار، محصول گندم تولید خواهد شد. مهم نیست که شکل خارجی چیست. بلکه احساسات مهم است.
27- امروزه، بسیار دربارهی نشانههای روحالقدس و غیره سردرگم هستیم. شیطان میتواند هر عطایی را که خدا دارد جعل کند. اما نمیتواند کلام را کلمه به کلمه، بیاورد. آنجاست که او در باغ عدن شکست خورد. آنجا جایی است که او همواره شکست میخورد. در نوار ضبط شدهی پیغام «مسح شدگان دروغین» یا مسح شدگان، میبینیم که آنها ممکن است توسط روح مسح شده باشند، به زبانها صحبت کنند، برقصند، فریاد بزنند، انجیل را موعظه کنند و همچنان از شریر باشند.
این در درون است! به یاد داشته باشید که عیسی گفت: “هر آنچه که پدر به من بخشیده است به نزد من خواهد آمد. کسی نمیتواند نزد من آید، مگر آنکه پدر اول او را جذب کرده باشد.”
حال به درس ادامه میدهیم تا نشان دهیم در… شما در زمانهای بسیار قبل، در زمان پدرِ پدرِ پدر بزرگتان، وجود داشتهاید. منظورم از نظر جسمانی است. پس این چیزی است که به شما موجودیتی با ماهیت جسمانی میدهد. گاهی در خانوادهای فرزندی با موهای قرمز متولد میشود، و این پدر را متحیر میکند. زیرا او کسی را در خانوادهی خود و یا خانوادهی مادر فرزند نمیشناسد که موهای قرمز داشته باشد. اما اگر به گذشته و چندین نسل پیش نگاه کنید، شخصی را با موهای قرمز در خانواده پیدا خواهید کرد. آن ذریه نگه داشته میشود و شما ماهیت آن شخص را که در گذشته بوده است، پیدا خواهید کرد.
مانند چیزی که در رسالهی عبرانیان باب 7 گفته شده است “وقتی ملکیصدق در راه بازگشت شکست پادشاهان بود، ابراهیم به او ده یک داد. و لاوی، کسی که ده یک میگرفت، ده یک پرداخت کرد. زیرا که در صُلب ملکیصدق… یا در صُلب ابراهیم بود.” هنگامیکه او ملکیصدق را ملاقات کرد.
28- حال این همان است. اگر شما پسر و یا دختر خدا هستید و اگر من پسر خدا هستم، ما از ابتدا در خدا بودهایم. و زمانیکه عیسی پُری کلمه شد، ما به شکل یک بذر، در او بودیم. وقتی او مصلوب شد، ما در جسم او مصلوب شدیم. هنگامیکه او از مردگان قیام کرد، ما با او قیام کردیم. و حال، از آنجاییکه آن را پذیرفتیم “ما با او، در ملکوت آسمانی، در مسیح عیسی هستیم.” متوجه میشوید؟ برای او… اگر ما دختران و پسران خدا هستیم، پس فرزندان خدا و دارای خصوصیات و ویژگیهای خدا هستیم. پس ما… حیات ابدی داشتهایم و چون تنها خدا دارای حیات ابدی است، پس ما از ابتدا در او بودهایم. و زمانیکه عیسی، پُری کلمه شد، پس ما هم بخشی از او بودیم. آمین! شما از جایی هستید که هیچ شریری وجود ندارد، هیچ قدرتی. و هیچ چیز نمیتواند آن را جنبش دهد. آنجا موضع اتصال روح است.
29- میتوانید خارج از اینجا، در این روح و خواهش، مسح شده باشید و تمام این کارها را انجام دهید. اما زمانیکه این نقطهی اتصال به کلمه میرسد، هرگز از آنجا لغزش نخواهید خورد. ثابت، پایدار و حقیقی در کلمه، نگه داشته خواهد شد. همانگونه که میتواند باشد. خارج از آن، صرفنظر از آنچه انجام میدهید، هنوز هم گم شده هستید.
30- در دورهی کلیسای لائودکیه، «عریان، کور، مسکین؛ و حتی این را نمیداند.» میبینید؟ این خارج است… این همان مسح است، مسح شده با روح راستین. میبینید؟ روحالقدس میتواند بر روح شخص قرار بگیرد. اما ریشهی اصل، جان اوست و آن ریشه، کلام است. متوجه میشوید؟ و حال… اهمیت نمیدهم که چه اندازه میتوانید موعظه کنید یا چطور به خوبی این کار را انجام میدهید. و چقدر محبت میکنید؛ آن یکی از راههای ورود به روح است. نمیتوانید با جسمتان محبت کنید. شما با روحتان عشق میورزید. آن یکی از مدخلهاست. میتوانید عشق بورزید و حتی عاشق خدا باشید، و هنوز هم شایسته نباشید. میتوانید دیوها را اخراج کنید، موعظه کنید و این کارها را انجام دهید، اما هنوز هم شایسته نباشید. عیسی نیز این را بیان کرد و گفت بسیاری در آن روز خواهند آمد. و کلام است که تعیین کننده است.
«در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود.»
«و کلمه جسم گردید و در میان ما ساکن شد…»
31- توجه کنید! میخواهم دربارهی این موضوع از کتابمقدس صحبت کنم. دربارهی اینکه مسیح در کلامش آشکار شده است. وقتی به این نتیجه رسیدم که در این باره صحبت کنم، در اتاقم بودم.
شخص عزیزی هست که شاید امروز صبح اینجا نشسته باشد… تصویری در اتاق مطالعهام آویزان است. عکسی از سر مسیح اثر هافمن، که در آن آیهی خوشابحالها نوشته شده است. درست در جایی از تصویر که میباید مو باشد، کلمات با فشردگی بیشتری چاپ شدهاند و وقتی به آن نگاه میکنید، او آنجاست. در کلامش نشسته است و درست به بیرون تصویر نگاه میکند. مسیح در خوشابحالها. یک نفر، هرکس که باشد، از این بابت از شما ممنونم.
و شخصی دیگر عکسی را آورد و در اتاق مطالعهام گذارد. تصویری از بالا برده شدن ایلیا در ارابهی آتشین. بابت این چیزها سپاسگذاریم. بارها در جماعتهای بزرگ، فرصتی برای صحبت دربارهی این چیزها پیدا نمیکنم. اما آن را درک میکنم. برادر و خواهر من! من آن را میدانم و خدا هم آن را میداند.
32- اکنون میخواهم دربارهی این موضوع صحبت کنم «مسیح در کلام خویش آشکار شده است.» آن گونه که در خوشابحالها، تصویری از مسیح ارائه شده، که انگار درست آن بیرون، ایستاده است. آنجا بود که به این موضوع فکر کردم. حال، مسیح و کلمه یک هستند. متوجه میشوید؟
33- آنها، مردم میگویند: “کتابمقدس چگونه بود…؟” چندی پیش با شخصی سواری میکردم. او گفت: “به این فکر کن. ما اینجا بر روی زمین با تنها روشی که بلدیم زندگی میکنیم، یا اینکه میتوانیم بگوییم توسط برخی از افسانههای یهودی که کتابمقدس نامیده میشود، نجات یافتهایم.”
34- من گفتم: “آقا! نمیدانم چطور آن را میگویی، اما معتقد نیستم که آن افسانهی یهودی باشد.”
او گفت: “خُب، تو دعا میکنی. به چه چیزی دعا میکنی؟ من برای فلان و فلان و چیزهای مشخصی دعا کردم. اما آن را دریافت نکردم.”
35- گفتم: “تو اشتباه دعا میکنی. هرگز نباید برای تغییر ذهن خدا دعا کنیم. باید دعا کنیم که ذهن ما تبدیل شود. ذهن خدا نیاز به هیچ تغییری ندارد. متوجه میشوید؟ ببینید، این درست است.” گفتم: “نه برای آنچه که برایش دعا کردید…”
پسر جوان کاتولیکی را میشناسم که یک کتاب دعا داشت. یک بار داشت برای مادرش دعا میخواند، تا زنده بماند. او مُرد و پسر کتاب دعایش را در آتش انداخت. خُب ببینید! من از کتاب دعا استفاده نمیکنم. اما بهرحال بینید، شما نگرش اشتباهی را درپیش میگیرید. سعی میکنید به خدا بگویید که چه بکند.
دعا باید اینگونه باشد: “خداوندا! مرا تبدیل کن تا درخور کلامت باشم.” نه: “تبدیل شو” نه: “بگذار ذهنت را عوض کنم. تو ذهنم را تبدیل کن.” میبینید؟ “تو ذهن مرا برای ارادهات تبدیل کن. و ارادهات در اینجا در کلام نوشته شده است. و خداوندا! اجازه نده بروم. تا زمانیکه ذهنم، درست مانند ذهن تو شود. و سپس وقتی که ذهنم به شباهت ذهن تو شود، به هر کلمهای که تو مکتوب کردهای ایمان خواهم داشت. تو در اینجا گفتهای، همه چیز را برای خیریت به کار خواهی گرفت. برای آنانیکه تو را دوست دارند. و من تو را دوست دارم ای خداوند! همه چیز برای خیریت در کار است.”
36- این هفته با تعدادی از دوستان بسیار عزیزم، خارج از شهر بودم. دیروز سر میز، وقت صرف غذا از بعضی از آنها سوالی پرسیدم. ما معمولاً دور هم جمع میشویم و جلسهای کوچک، شبیه مطالعهی کلام در یکشنبهها داریم. داشتیم دربارهی محبت صحبت میکردیم.
و در آنجا شخص خاصی بود که به من گفت: “من عقیده دارم که تو یک ضد مسیح هستی.”
37- گفتم: “اگر این خداوندم را خوشحال کند، همان چیزیست که میخواهم باشم. میخواهم هرآنچه او میخواهد، باشم. او را دوست دارم. و اگر میباید مرا به جهنم بیاندازد، هنوز هم او را دوست خواهم داشت، اگر با همان روحی که اکنون دارم، بروم.” او به طرز عجیبی به من نگاه کرد.
چهار یا پنج نفر از آنها را آنجا دیدهام. مردان جوان، همسران جوان، زنان خوب. میدانستم آن پسران چطور همسرانشان را دوست دارند. پس به آنها گفتم: “اینجا راهی وجود دارد که آن را امتحان کنیم. حال، به عقب برگردید… تصور کنید دربارهی اینکه ازدواج کردهاید و این زندگی متاهلی رویا میدیدید. در واقع ازدواج نکرده بودید، خواب میدیدید که ازدواج کرده بودید. بعد بیدار میشدید، میرفتید و آن را به دوست دخترتان میگفتید. میگفتید: “میدانی، خواب دیدم که با هم ازدواج کرده بودیم و فرزندانی داشتیم. با هم خوشبخت بودیم ومنتظر بازگشت خداوند بودیم. و همه چیز.” وبعد آن دختر به شما میگفت: “میدانی، من مرد دیگری را بیشتر از تو دوست دارم. میتوانم با او خوشبختتر باشم.” آیا میتوانستید آنقدر عاشق او باشید که از صمیم قلبتان بگویید: “برکت خدا با تو باشد عزیزم. با آن مرد برو.”؟
حال، حال هر کدام از شما مردان و زنان، آن را تحلیل کنید. میبینید؟ خُب اگر عشق شماحقیقی است، آن کار را خواهید کرد. زیرا خواهان سعادت و رفاه او هستید. اگرچه میدانستید که میتوانستید او را داشته باشید. میتوانید با او زندگی کنید. شما… او همسر شماست. او قرار است همسرتان باشد. او با شما ازدواج خواهد کرد، اما خوشحال نخواهد بود. او میتوانست خوشحالتر باشد… پس اگر عاشق او هستید، میخواهید که او خوشحال باشد.
38- به همین خاطر، هرآنچه که ارادهی خداست، بگذار ارادهی او انجام شود. خواه با آن شاد باشیم و یا نه. میخواهم به گونهای زندگی کنم که او از آنچه انجام میدهم راضی و خشنود شود. به همین دلیل هدفتان و انگیزهتان را بوسیلهی آن بسنجید. میفهمید که آیا خدا را دوست دارید یا خیر؟
حتی اگر او بگوید: “اگر بخواهم تو را دور بیندازم، باز هم مرا خدمت خواهی کرد؟”
“در هر صورت دوستت دارم.”
بنابر این، اگر کلیساها آن را میفهمیدند و میتوانستند آن را آنگونه باور کنند. کسی نبود که فوتبال را از شخصی که آن را دوست دارد، بگیرد. او میباید آن شخص را حمایت میکرد. میبینید؟ وقتی، انگیزه و هدف حقیقی باشد، شخص سعی نمیکند بگوید: “هی! من هم این را دارم. من، این من هستم، این.” ببینید، خدا نمیتواند از این شخص استفاده کند. تقلیدها و تظاهرهای بسیاری بدنبال آن خواهد بود، که شیطان است و افراد نمیتوانند آن را درک کنند. آنها سعی میکنند توپ را از کسی که به او عطا شده بگیرند. اجازه دهید خدا یک خدمت خاصی را بلند کند و بنگیرید که چطور بسیاری به دنبال آن میروند. میبینید؟ آیا متوجه میشوید؟
39- حال، عشق حقیقی به خدا. “مهم نیست چه جزئی هستم. خداوندا! اگر تنها بتوانم کلامی برای آن بگویم، یاری کن تا آن را حفظ کنم، اجازه بده تا آن را انجام دهم.” میبینید؟ این همان چیزی است که دربارهی همسرتان هم صادق است. اگر حقیقتاً او را دوست داشته باشید. ببینید؛ این یک، این یک عشق انسانی نیست. یک عشق الهی است، عشقی حقیقی. او میتوانست با شخص دیگری خوشحالتر زندگی کند. اکنون که حتی متاهل هم نیستید، و البته که نمیتوانید.
40- و بهرحال، مردمی که به این نوارها گوش میکنند. بعضی یا بسیاری پیام میفرستند و میگفتند: “چرا در موعظهی ازدواج و طلاق، این و آن را گفتی؟” من بارها گفتهام؛ برادر! در این نوارها، روی سخن من جماعت کلیسای محلّی است. من مسئول آنچه که خدا برای شبانی به شما میدهد نیستم. من مسئول خوراکی هستم که به این جماعت میدهم. این تنها برای افراد حاضر در این خیمه است. میبینید؟ حال، اگر افراد بخواهند به این نوارها گوش دهند، این به خودشان مربوط است. اما من دربارهی آنچه خدا به من داده است، صحبت میکنم. این تقصیر خودشان بود که حذف شدند.
شخصی نوشت: “خُب، من اینکار و آن کار را کردهام. تو گفتی گناهان ما…” من، من آن را نگفتم. من گفتم: “به این توجه کنید. این تنها برای افراد حاضر در اینجاست. افرادی که در این خیمه هستند؛ گلهی خودم.” حال، اگر افراد میخواهند این خوراک را با خوراک خارج پیوند بزنند؛ شما، شما از خدا مکاشفه بگیرید و آنچه را که خدا به شما میگوید، انجام دهید. من هم همان کار را خواهم کرد.ولی این پیغام مربوط به کلیسای محلّی است.
41- حال توجه کنید. برمیگردیم. ما چیز دیگری داریم که باید به آن متمسک شویم. چیزی که میباید نقطهی اتصال باشد، به عبارت دیگر، این یک نهایت است و همه باید یک نهایت و مطلق داشته باشند. یک بار سالها پیش در این باره موعظه کردم، دربارهی یک نقطهی مطلق، جاییکه آخرین کلام است.
42- مانند داور فوتبال، اگر او بگوید این یک ضربه است، دقیقاً آنچه او میگوید همان است. مهم نیست شما آن را چطور دیدهاید. داور گفت که این یک ضربه است. شما گفتید: “من، من، من… این ضربه نبود. آن خودش رفت… من دیدم…” مهم نیست آن چیست، وقتی او گفت”ضربه”، یعنی همان است. او تعیین کننده است. او مرجع نهایی است.
43- و چراغ راهنمایی و رانندگی هم مرجع نهایی است، اگر بگوید: “برو” و شما بگویید: “خُب، من عجله دارم، من…” نه، نه. آن میگوید: “شما هنوز باید بایستید، درحالیکه آن شخص دیگر میرود.” میبینید؟ این مطلق است.
44- حال، در اینجا میباید برای هرکاری که انجام میدهید یک مرجع نهایی وجود داشته باشد. زمانیکه همسرتان را انتخاب میکنید باید یک مرجع نهایی وجود داشته باشد. باید زنی وجود داشت که شما او را انتخاب میکردید.
45- حال، زمانی که میخواهید ماشینی بخرید، چه مرجعی را در نظر میگیرید؟ اگر آن فورد، چِوِی، پلِی موت، ماشین خارجی یا هرچه که هست، باید یک مرجع نهایی داشته باشد. زندگی مسیحی هم به همین صورت است. باید یک مرجع نهایی برای آن وجود داشته باشد.
46- حال، اگر شخصی نزد شخص دیگری برود و بگوید… شنیده است که کسی میگوید: “خُب، شما باید تعمید بگیرید.” و این شخص هرگز… شاید کلیسایش… بعضی از کلیساها تعمید نمیدهند، تنها آب میپاشند. فکر کنم، برای نمونه کلیسای متودیست، آنها تنها اگر درخواست شود تعمید میدهند. درک میکنم. و یا شایدکلیسای کاتولیک، گمان میکنم آنها تنها آب میپاشند. پس اگر، اگر شخصی چیزی دربارهی “غوطه ور بودن در آب” بشنود، خُب او آن را درک نخواهد نکرد. او کاتولیک بار آمده بود. پس او به نزد کشیش میرود و میگوید: “پدر! من دریافتم که ما قرار است توسط فرو رفتن در آب تعمید بگیریم. کلیسای ما دربارهی آن چه میگوید؟”
47- “ولی کلیسای ما میگوید که، که باید بر ما آب پاشیده شود.” اگر آن کلیسا، مطلق او باشد، همان است که تعیین کننده است. همهی نزاعها تمام است. اگر کلیسا اینچنین گفته، پس همان است.
48- چه میشد اگر… اگر یک برادر باپتیست از ما میشنید که ما به تعمید توسط “فرو رفتن در آب” اعتقاد داریم؟ او خواهد گفت: “به آن ایمان دارم.” “و در نام عیسی مسیح.”
حال این، این عضو کلیسا به نزد شبان کلیسا میرود و میگوید: “شبان! من از شخصی شنیدم که ما باید توسط فرورفتن در آب تعمید بگیریم. بسیار خُب. اما در نام عیسی مسیح.”
49- او پاسخ خواهد داد: “خُب حال، بگذار ببینیم چرا. اینجا کلام میگوید که باید به نام، پدر، پسر، روحالقدس تعمید بگیریم.” اگر آن کلیسا مطلق است، همان تعیین کننده است. او اهمیت نمیدهد چیز دیگر چه میگوید. مطلق او همان است.
50- خُب، هر فرقهای برای ایماندارانش یک مطلق است. اما برای من، و امیدوارم برای کسانیکه درحال رهبریشان به سوی مسیح و توسط مسیح هستم، مطلق ما کتابمقدس است. مهم نیست که… زیرا خدا گفت: “هر کلام انسان دروغ و کلام من حقیقت باشد.” و ایمان دارم که کتابمقدس مطلقِ خداست. مهم نیست که هرکس دیگر چه میگوید. این مطلق است.
کتابمقدس، کتاب یک سیستم نیست. نه آقا! آن کتاب سیستمها و قانون اخلاقیات نیست. کتابمقدس، کتاب سیستمها، نظامهای بسیار و غیره نیست. خیر آقا! آن یک کتاب اخلاقیات نیست. خیر آقا! نیست. و یک کتاب تاریخی یا یک کتاب الهیات هم نیست. زیرا مکاشفهی عیسی مسیح است. اکنون اگر دوست دارید آن را بخوانید، شمایی که کاغذ همراه دارید این را یادداشت کنید.
مکاشفه 1 : 1 – 3. همانگونه که کتابمقدس “مکاشفهی عیسی مسیح” است.
51- اجازه دهید زمانیکه فرصت داریم آن را بخوانیم. ایمان دارم… یادداشتهای زیادی اینجا ندارم که از روی آنها صحبت کنم. اگر خداوند به ما فرصت بدهد، سعی خواهیم کرد از آنها استفاده کنیم.
«مکاشفه عیسی مسیح که خدا به او داد تا اموری را که میباید زود واقع شود، بر غلامان خود ظاهر سازد و بوسیله فرشته خود فرستاده، آن را ظاهر نمود بر غلام خود یوحنا، که گواهی داد به کلام خدا و به شهادت عیسی مسیح در اموری که دیده بود.
خوشابحال کسی که میخواند و آنانی که میشنوند کلام این نبوت را، و آنچه در این مکتوب است نگاه میدارند، چونکه وقت نزدیک است.»
52- پس کتابمقدس، مکاشفهی کامل عیسی مسیح است. و آن توسط انبیا نوشته شد. عبرانیان1:1، در… “خدا که در زمان سَلَف به وساطت انبیا به پدران ما تکلم کرد، در این ایام آخر به ما بوساطت پسر خود، عیسی مسیح متکلم شد،” کدام انبیا بودند، همهی آنها با هم. عیسی ملاکی بود، عیسی ارمیا، اشعیا و ایلیا بود. تمام آنها دراو بودند. تمام آنچه شما هستید و من هستم، در اوست؛ کلمات، به کلمه شهادت میدهد.
پس این کتاب سیستمها نیست، قانونی از اصول اخلاقی نیست و نه هیچ یک از این دو. کتاب تاریخی یا الهیات نیست. بلکه این مکاشفهی عیسی مسیح است. خدا خودش از کلمه به جسم آشکار شد. این چیزی است که هست. کتابمقدس کلمه است، و خدا جسم شد، خدا در… خدا کلمه و عیسی جسم است. این مکاشفه است که چگونه خدا (کلمه) در جسم انسانی آشکار شد و به ما مکشوف گردید. و به این دلیل است که او پسر خدا میشود. او جزئی از خداست. متوجه میشوید؟ حال این جسم، قسمتی از خداست. به همان اندازه که پسر است.
53- یک پسر، همانطور که کلیسای کاتولیک و مابقی کلیساها آن را «پسر ابدی» میخوانند؛ این عبارت بی معناست. میبینید؟ نمیتواند هم ابدی و هم پسر هم باشد. زیرا پسر چیزیست که «مولود» است. و با کلمهی «ابدی» تناقض دارد، او نمیتواند ابدی باشد… او میتواند پسر باشد اما نمیتواند پسر ابدی باشد. خیر آقا! پسر نمیتواند ابدی باشد.
54- حال، او پسر است. به اندازهی تمام کلماتی که در کتاب ارمیا، موسی، و در تمام کلام وجود دارد. مثل این که او گفت: “آنها دربارهی من میگویند.” تمام آن مکاشفهی حقیقی الهی از کلمه در یک جسم انسانی پایان یافت، و خدا جسم را حول آن قرار داد. به همان دلیل است که او “پسر” خوانده شد. به این دلیل است که او میگوید: “پدر”. چرا؟ این بسیار ساده است. فقط باید اجازه دهید خدا آن را در ذهنتان جاری کند. میبینید؟ خدا در بدنی جسمانی آشکار شد. توجه کنید. آشکار شده از… یا از کلمه به جسم. این همان نوشته یوحنا 1 : 14 است: “و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد.”
55- حال به این کتابمقدس توجه کنید. بعضی گفتند: “اوه، بسیار خُب،این را انجام داده است، آن را انجام داده است.” اما اجازه دهید مطلبی را به شما بگویم، بیایید فقط… بیایید به تاریخ کتابمقدس نگاه کنیم. تنها یک دقیقه و ببینیم از کجا میآید. آن بوسیلهی 40 نویسندهی مختلف مکتوب شده است. 40 نفر کتابمقدس را نوشتند. در یک دورهی زمانی، در طول شانزده قرن، و در زمانهای متفاوت، مهمترین رویدادهایی را که تا به حال در تاریخ جهان اتفاق اقتادهاند را پیشگویی کردند، و بسیاری اوقات صدها سال پیش از وقوع آنها. و حتی یک اشتباه هم در کل این 66 کتاب یافت نمیشود. اوه خدای من! هیچ نویسندهای جز خود خدا نمیتواند تا این اندازه دقیق باشد. هیچ کلامی، کلام دیگر را نقض نمیکند.
بیاد داشته باشید، کتابمقدس درشانزده قرن مجزا نگاشته شد، از موسی تا، تا مرگِ یوحنا در جزیره، یا جزیرهی پطمُس. در طی شانزده قرن و توسط 40 نویسندهی مختلف نوشته شد. یکی حتی دیگری را نمیشناخت، و آنها هرگز آن را به عنوان “کلمه” نداشتند. بعضی از آنها حتی هرگز “کلمه” را ندیدند. آنها درصورتی آن را نوشتند و درک کردند که انبیا باشند. اما هنگامیکه نبوتهایشان را کنار هم گذاشتند، هریک با دیگری تطابق داشت.
56- به پطرس نگاه کنید، کسی که در روز پنطیکاست اعلام کرد: “توبه کنید و هر یک از شما به اسم عیسی مسیح بجهت آمرزش گناهانتان تعمید گیرید.”
پولس هرگز چیزی در این باره نشنیده بود. او سه سال نزد اعراب رفت تا عهد عتیق را مطالعه کند. تا درک کند این ستون آتش که با او در راه سخن گفت کیست. که گفت: “ای شائول! برای چه بر من جفا میکنی؟” اوچطور میتوانست اشتباه کرده باشد؟ او حتی هرگز اصلاً با کلیسا مشورت نکرد.
و14سال بعد وقتی که او پطرس را ملاقات کرد، آنها همان مطلب را موعظه میکردند، کلمه به کلمه. آن کتابمقدس ماست. کلام انسان زایل میشود، اما هیچ انسانی نمیتواند کلامی به آن بیافزاید. شما چیز بیشتری به کلام اضافه نمیکنید. خیر آقا! این مکاشفهی کامل است. این کامل است.
57- مانند هفت مُهر. «هفت مُهر». شخصی بطور مداوم به من میگفت: “حال تو… خداوند با تو صحبت خواهد کرد، برادر برانهام! هنگامیکه این مُهرها آشکار شوند، به ما خواهند گفت که چگونه به خدا نزدیکتر شویم و چگونه این کار را انجام دهیم.”
58- گفتم: “خیر آقا! نمیتواند اینطور باشد. زیرا در کتابمقدس، هفت سِر در هفت مُهر آن نهفته است. آن پیش از این مکتوب شد، اما آنها نمیدانستند چه بود.”
بنگرید چطور با زحمت، با آن پیش رفتند. با تعمید در نام “عیسی مسیح”. میبینید، آن صحیح نبود. نامِ “خداوند عیسی مسیح”! ببینید که همهی آنها چگونه بود. زیرا عیساهای بسیاری وجود دارند. من چندین دوست در اینجا دارم که نامشان “عیسی” است، دوستان خادم. ولی منظور این نیست. بلکه “خداوندمان عیسی مسیح” است.
هیچ نویسندهای جز خدا، نمیتواند تا این اندازه صحیح باشد. حال بیایید ببینیم این کتابمقدس چگونه نوشته شد.
59- حال، برای مثال میگویم، از… حالا چه میشد اگر میرفتیم، 66 کتاب پزشکی در رابطه با بدن انسان میگرفتیم، که توسط 40 دانشکدهی مختلف پزشکی و در طی شانزده… شانزده قرن مجزا از هم نوشته شده بود؟ در شگفتم که با چه نوع پیوستگیای مواجه خواهیم شد؟ وقتی جورج واشینگتون، رئیس جمهورمان، در حدود دویست سال پیش، ذاتالریه گرفت، آنها ناخن شصت پای او را کشیدند و باندازهی یک پینت خون او را گرفتند. چه میشد اگر ما میگرفتیم…
60- بیایید کمی پیشتر برویم، دربارهی مسائلی که امروزه بسیار مجذوب آن شدهایم؛ یعنی علم. چه میشد اگر 40 دانش مختلف را از شانزده قرن مجزا گرد هم میآوردیم، تا ببینیم با چه روبرو خواهیم شد؟ دانشمندی فرانسوی، سیصد سال پیش، بواسطهی علم ثابت کرد، با چرخاندن یک توپ، در صورت وجود سرعت بیش از سی مایل بر ساعت، شیء زمین را ترک خواهد کرد و سقوط میکند. (مدار زمین را ترک خواهد کرد). آیا گمان میکنید علم اصلاً دوباره به آن رجوع خواهد کرد؟ آیا هیچ پیوستگی ای اکنون با آن است، زمانیکه آنها در خیابان، در جاده اینجا با سرعت صدوپنجاه مایل بر ساعت میرانند؟ میبینید؟ اما او از لحاظ علمی آن را اثبات کرد، بواسطه ی فشار یک توپ که با سرعت سی مایل بر ساعت بر زمین در حال چرخش است، در نتیجه هر شیء ای از زمین بلند خواهد شد و دور میشود، آن در فضا سقوط خواهد کرد. خیر، پیوستگی ای با آن وجود ندارد.
61- اما هیچ کلمهای در کتابمقدس دیگری را نقض نمیکند. حتّی یک نبی تا کنون نبی دیگر را نقض کرده است. آنها، هریک کامل و عالی بودند. و زمانیکه کسی میآمد و نبوت میکرد، آن نبی راستین بر میخاست و او را تایید میکرد، سپس آن آشکار میشد. میبینید؟ میبینید؟ پس کتابمقدس کلام خداست به جهتِ تمام ایمانداران حقیقی.
حال دریابید، نمیتوانید هیچ اطمینانی بر آنچه که دکترها بر آن توافق دارند، داشته باشید. حتی الآن هم نمیتوانید از صحت آن مطمئن باشید. اکنون نمیتوانید در علم اعتباری بیاید.
62- حالا میدانید، چند وقت پیش آنها به ما گفتند که… “وقتی کتابمقدس گفت که او چهار فرشته را دید، ایستاده در چهارگوشهی زمین. این نمیتواند درست باشد. زیرا زمین گِرد بود.” اما کتابمقدس گفت: “چهارگوشهی زمین.” خوب، دو یا سه هفتهی قبل دیدید که مقالاتی در روزنامهها چاپ شده بود. آنها متوجّه شدهاند که جهان چهارگوش است. چه تعدادی آن مقاله را دیدهاند؟ بله،یقیناً. دیدید؟ من تمام آن را کپی کردم. فقط منتظر هستم کسی چیزی بگوید.
63- و آنها روزی کشف خواهند کرد که حتی یکصدوپنجاه سال نوری از فضا را هم نمیتوانند بینند. آنها درست حول یک دایره حرکت میکنند. این دقیقاً درست است.
یکی از این روزها درمییابید که وقتی به آسمان میروید، به جای دیگری صعود نخواهید کرد. بلکه هنوز هم اینجا هستید، فقط در بعدی دیگر و سریعتر از اینجا.
دقیقاً در این اتاق رنگهایی وجود دارند. هر رنگی، پیراهن، لباس، هرآنچه پوشیدهاید، ابدی است، ثبت میشود و دورتا دور جهان میرود. هر بار که چشمانتان را باز و بسته میکنید، آن دقیقاً در حال ثبت است. ببینید، تلویزیون آن را ثابت خواهد کرد.
64- زمانیکه متولد میشوید، خدا آن را نمیسازد… بلکه آن را ثبت میکند و تاریخچهای برآن میگذارد… او برای مدّتی سرو صدایی نمیکند. میدانید، چون طفل کوچکی است، تا به زمان پاسخگویی برسد. آنوقت است که صدا آغاز میشود، او چیزهایی میگوید و کارهایی میکند که باید بابت آنها پاسخگو باشد. و سپس زمانیکه آن زندگی پایان میپذیرد، آن مکتوب، یا نوار برداشته میشود و در… در کتابخانهی بزرگ خدا قرار میگیرد. حال چگونه در روز داوری با آن حاضر خواهید شد؟ دقیقاً آنها، دوباره پیش رویتان پخش خواهند شد. هر حرکتی که کردید، هر فکری که از ذهنتان گذر کرد. میتوانید آن را درک کنید؟ حال میتوانید ببینید خدا کجاست…
65- یک شب اینجا ایستاده بودم. مردی روی صحنه بود، مردی بلند قد و طاس، شخصی واقعاً خوش قیافه و قوی. او بیرون رفت… خداوند دربارهی خانوادهاش، چیزهای بسیاری به او گفته بود و اینکه او چه باید بکند. او بیرون رفت و نشست. چند دقیقه بعد، شخص دیگری شبیه آن مرد نزد من آمد، اما سرش را پایین انداخته بود. نتوانستم آن را درک کنم، و دوباره به آن مرد در بیرون نگاه کردم؛ و او… او نبود، زیرا او چیزی متفاوت بود. و این مرد، نتوانستم او را پیدا کنم. به اطراف نگاه کردم، پشت سرم هم نبود. گفتم: “آن مرد داخل آن پردهها، آنجا نشسته است.” و او… برادرمان به این کلیسا میآید. بلند قد و طاس، جزء آن دسته دوستان خوشتیپ که اینجا نشستهاند. او سرش را پایین آورده بود و دعا میکرد. زیرا که به دلیل مشکل گوارشی، مشرف به موت بود. قرار بود یک جفت کفش بخرد. همسرش از او خواسته بود که یک جفت کفش نو بخرد. او گفت: ” نه، نیاز نیست آن را بگیرم. چرا که آنقدر زندگی نخواهم کرد تا آنها را بپوشم.”
او درحال مرگ بود. و آنجا نشته بود. ببینید، در آن بُعد، هللویاه! خدا همان دم به آنجا حرکت کرد و گفت: “او درمان خواهد شد.” درست در همان وضعیتی که در آن بود. میفهمید منظورم چیست؟
66- حال توجه کنید، هیچ خطایی در کلام نیست. عیسی، کلمهی خدا، اندیشههای دل را میداند. ” کلام خدا قویتر و برندهتر است” (عبرانیان 4 : 12) “زیرا کلام خدا بُرندهتر و مقتدرتر از هر شمشیر دو دم است، حتی ممیز افکار و نیتهای قلب است.” میبینید؟ در ذهن فرو میرود، میشکافد و تمیز میدهد. تمیز دادن چیست؟ «شناساندن، آشکار کردن.» و اینست آنچه کلام خدا انجام میدهد. امروز میگوییم: “کلیسای کاتولیک کلام خداست؛ باپتیستها، متودیستها، پنطیکاستیها، اهل خیمه.” اشتباه است. کلام مکاشفه است. خدا بواسطهی کلام آشکار شد.
67- حال، نمیتوانیم به هیچ تداوم و پیوستگیای بین افراد مختلف و دانشمندان برسیم.
اگر انیشتن همانگونه که برنامههای جسمانی داشت، فقط برنامههای روحانی میداشت؛ همانطور که دربارهی قوانین نور و غیره مطالعه کرد، میتوانست چیزی برای گفتن به ما داشته باشد. زمانیکه من پیام او را دربارهی آن هستهی بزرگ، واقع در جایی در افلاک شنیدم که: “اگر با آن تماس میداشتید، میتوانستید ارضها خلق کنید. میتوانستید هر کاری انجام دهید و آن قدرت نامحدود خواهد بود.” میبینید؟ او آن را دیده بود.
68- این بستههای کوچک را که در هوا حرکت میکنند، میبینید؟ مردم به آنها «بشقاب پرنده» و غیره میگویند که… بسیار خُب، بهتر است آن موضوع را رها کنیم. شما میگویید: “دربارهی افرادی که گم شدهاند شنیدهاید؟ چیزی از آنها نشنیدهاید؟ آنها آنجا ایستادهاند، و درعینحال آنجا نیستند.”
ربوده شدن اینگونه خواهد بود. یکی از آنها به پایین میافتد، و این بدن خاکی، یک بدن آسمانی به خود خواهد گرفت. و آنها… پوست، مو یا استخوانها باقی خواهند ماند. در یک لحظه تبدیل خواهند شد. درست از فضا خارج میشود و در آن مسکن میگیرد. ما اکنون شاهد هستیم که تمام این امور در جریان است و… و پنتاگون دربارهی این نورها و انوار مرموز و همهی چیزهایی که آنها در آسمان میبینند، در شگفت است. شما دیدید که یکی از این موارد در روزنامه این هفته جفرسون ویل درج شد. و…”یک نور مرموز” پس اوه! آنها نمیدانند که آن چیست. اما گوش کنید، فرزندان کوچک، یکی از این روزها آن شما را گرفته و بالا میبرد. میبینید؟ متوجه هستید؟ نگران نباشید و به یاد داشته باشید که عیسی گفت: “همانگونه که در زمان سُدوم بود.”
69- درست قبل از خرابی سُدوم چه اتفاقی افتاد؟ خدا به همراه فرشتگانی نزول کرد. آنها تحقیق داوری داشتند. گفت: “چونکه فریاد سُدوم و عَموره زیاد شده است، و خطایای ایشان بسیار گران، اکنون نازل میشوم تا ببینم موافق این فریادی که به من رسیده بالاتمام درست است یا خیر.” درست است؟ بنگرید به آن شخص اصلی که با ابراهیم ماند. او میتوانست افکار دل ساره را که پشت سر او بود، بخواند.
حال تنها اندکی به اطراف بنگرید وتوجّه کنید. تماشا کنید و ببینید در حال انجام چیست. امروز همان است. آن تحقیق داوری است. چراکه بعد از مدتی، زمانیکه کلیسا بتواند در آن جایگاه بایستد، هر بذری که به آن نقطه رسیده باشد، ربوده خواهند شد. آنها نخواهند فهمید چه اتفاقی برایشان افتاده است. یکی در حال رفتن در راهی خواهد بود. میبینید؟ یکی در راه خانهی شبان کلیسا خواهد بود، و یکی در راه آمدن به اینجا یا آنجا خواهد بود. اولین چیزی که میفهمید این است که، آنها آنجا نیستند. برای خنوخ هم اینگونه بود. “و خنوخ با خدا راه میرفت و نایاب شد، زیرا خدا او را برگرفت.” پس تحقیق کن. پیوستگی و تفسیر خنوخ چیست؟ گونهای از اسرائیل که به کشتی منتقل شد…
70- بسیار کامل، کلام خدا بسیار کامل و بی عیب است. حتی برای عهد عتیق و جدید، دو نیمه است و در کل یکی. درست است. عهد عتیق نیمی از آن است، و عهد جدید نیمی دیگر از آن. آن دو را کنار هم قرار دهید.کل مکاشفه عیسی مسیح را بدست میآورید. آنجا انبیا سخن میگفتند و اینجا او خود به شخصه. میبینید؟ دو بخش و یک کل. درحال حاضر نمیخواهیم بیش از حد به آن بپردازیم…
71- حال بیاد داشته باشید، عهد عتیق بدون عهد جدید کامل نیست. و عهد جدید بدون عهد عتیق نمیتوانست کامل شود. بهمین دلیل است که گفتم دو نیمه و یک کُل. زیرا که انبیا گفتند: “او اینجا خواهد بود! او اینجا خواهد بود! او ابنجا خواهد بود؛ آنها اینکار را با او خواهند کرد. آنها اینکار را با او خواهند کرد!” و او اینجاست ” او اینجا بود! او اینجا بود، و آنها اینکار را با او کردند، و آنها اینکار را با او کردند.” چند شب پیش دراین باره موعظه کردم.
حال، به جهت مطالعهی کلام، پولس به تیموتائوس گفت: “کلام راستین خدا را مطالعه کن و آن را انجام بده”
72- اینها سه نکتهی ضروری در کلام خداست. برای استفادهی کلام خدا، سه چیز است که نباید انجام دهید. حال بیایید در ده دقیقهی بعد به آنها بپردازیم. سه کاری که نباید انجام دهید. و همه بر زمین، هرکجا که هستید، در سرتاسر کشور، اگر قلمی برای یادداشت آن همراه ندارید، مطمئن شوید که این را به خاطر میسپارید. نباید این چیزها را انجام دهید. ما همیشه به شما میگوییم که چه کاری باید انجام دهید. حال میخواهم به شما بگویم که چه نباید انجام دهید.
73- حال، نباید کلام را اشتباه تفسیر کنید. شما میگویید: “خُب، من معتقدم این به آن معناست.” آن تنها معنای چیزی را که میگوید، میدهد. و نباید کلام را جابجا کنید. و اگر هر کدام از این دو را انجام دهیم، آن کار کل کتابمقدس را دستخوش آشفتگی و هرج و مرج میکند.
74- توجه کنید! درتفسیر غلط عیسی به عنوان انسان، شما ممکن است از او یک خدا، در شکل یک انسان بسازید. شما او را بعنوان یک خدا از میان سه خدا، خواهید ساخت. در تفسیرغلط عیسی مسیح به عنوان کلمه، شما او را یکی از سه خدا خواهید ساخت. یا او را نظیر شخص دوم در الوهیت خواهید کرد. و برای انجام آن، تمام کتابمقدس را آشفته خواهید کرد. هرگز به جایی نخواهید رسید. پس نباید اشتباه تفسیر شود.
75- و اگر یک چیز مشخص بگویید، تفسیری برای آن ارائه دهید، و آن را برای زمان دیگری هم به کار برید، یا چیزی بگوییدکه برای زمان دیگری بکار رفته است؛ همچنین تفسیر نادرستی میسازید.
76- اگر کسی عیسی مسیح را در کتابمقدس به غلط تفسیر کند، مانند اینکه، او خود خدا نیست. یا او را شخص دوم، یا یکی از سه خدا قرار دهد، این عمل هر کلمه از کل کتابمقدس را آشفته خواهد کرد. آن فرمان اول را خواهد شکست. “تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد.” بسیار خُب. این باعث خواهد شد که تمام نژاد مسیحیان را به گروهی از بت پرستان تبدیل کند، که سه خدای مختلف را میپرستند. ببینید چه نوع کتابمقدسی خواهید داشت؟ سپس آن ما را تبدیل به آن چیزی میکند، که یهودیان میگویند هستیم. گفت: ” کدام یک از این خدایان خدای شماست؟” میبینید؟ پس، ببینید، نمیتوانید… نباید کلام را به غلط تفسیر کنید.
چراکه، خود عیسی تفسیر کلام است. وقتی او در دورهای مکشوف شد، در نتیجه بخشی از بدنش آشکار شد. اگر آن دورهی دست باشد، آن بخش باید دست باشد؛ نمیتواند دورهی سر باشد. اگر دورهی صدا باشد، خُب، پس، نمیتواند دورهی پا باشد. میبینید؟ و اکنون ما در دورهی چشم هستیم. و بعد، او خودش میآید. بینایی؛ نبوتی!
77- ببینید، در طول دورهها، از بنیان شروع کردیم. از اولین دورهی کلیسا، زمانیکه بذر به زمین افتاد، بذر کامل. سپس از پا بیرون میآید، لوتر. از طریق وسلی به پشت میرسد. سپس در جنبش پنطیکاستی، زبانها، لبها. ببینید؛ اکنون در مقطع چشمهاست. نبوتی. از ملاکی4 و غیره. حال چیزی برای آمدن باقی نمانده، جز خود او که در آن قدم بگذارد. زیرا آن آخرین چیز است.
و بعد خِرَد است و ما هیچ حکمتی از خود نداریم؛ بلکه از اوست. ما بینشی از خودمان نداریم. چگونه یک انسان میتواند آن چیزها را پیشبینی کند؟ او قادر به انجام آن نیست. آن خود خداوند است. ببینید آن، آن به یک مکان تبدیل میشود. او سرتاسر راه، بدن را کنترل میکرده. سپس بدن کامل عیسی مسیح در شکل عروسی که از پهلویش گرفته شده بود آشکار شد. مانند کاری که آدم در ابتدا کرد… مثل آنچه آدم بود، در ابتدا.
78- آری “خدا”، این کل کتابمقدس را دستخوش آشفتگی و سردرگمی خواهد کرد. شکستن فرمان اول و ساختن یک خدای بت گونه، یک از سه. پس نباید کلام را به غلط تفسیر کنید. حال، این فقط یک چیز است.
79- وقتی، هر کتاب در کتابمقدس همان کاربرد را دارد، شما باید آن را در جایگاه خودش قرار دهید. در جای اشتباه گذاردن آن، باعث میشود که در یک دوره او را خدا، و در دورهی بعدی او را تاریخ بسازید. یعنی در جای اشتباه قرار دادن آن. پس نباید کلام را در جای اشتباه قرار دهید. او در همهی زمانها خداست. اگر امروز او را خدای تاریخی ساختهاید، پیشترها چه بود؟ اگر او امروز همان نیست، با عبرانیان 13 : 8 چه خواهید کرد؟ ببینید: “او دیروز، امروز و تا ابدالآباد همان است.”
80- حال، برای مشاهدهی اینکه این چه کاری میتواند انجام دهد و چه کاری انجام شده است. این کار هم اکنون انجام شده است، برای تعویض کلام، او را مجبور به انکار کلامش میسازد.
81- با جابهجا کردن کلام، ممکن است اعضای بدن او را در جاهای نادرست قرار دهید. پا در جایی که میباید سر قرار داشته باشد، یا همچین چیزی. درست همانندکلمات دیگر. ممکن است عیسی در حال تعلیم پیغام موسی باشد. ممکن است… یا حتی وسلی تعالیم دورهی لوتر را بدهد. مکن است اکنون، در دورهی ما، پنطیکاست، پیغام پنطیکاست را تعلیم دهید. میبینید چه هرج و مرجی میتواند وجود داشته باشد؟ پنطیکاست چهرهی خود را نشان داده است. لوتر هم همین را نشان داده و به فرقهها رفت. و درست آنجا مُرد. درآن دوره ضربه خورد و از بین رفت.
82- توجه کنید! درست به محض اینکه سازمان یافت، مُرد. حال، بنگرید و ببینید آیا آن درست نیست. به عقب و سراسر صفحات تاریخ نگاه کنید. هر زمانیکه آن سازمان یافت، درست در همان جا مُرد. آنجا هرگز چیزی بیشتر از آنوجود نداشت. آن تبدیل به، به زمزمهای از خدای این دنیا میشود، و به سمت سازمانها، تشکیلات، فرقهها و اشتباهات رفت. دستهای از ریکیها وارد آنجا میشوند و اعتراضات خودشان را بیان میکنند، یا بیشتر افکار خودشان را به آن تزریق کردند. و چه اتفاقی برای آن افتاد؟ به یک آشفتگی و هرج و مرج تبدیل میشود. به جای رفتن به سمت خدای این جهان، به سمتی میرومند، که خود شیطان را به تخت خواهند نشاند. فکر میکنند بزرگترین رهبر دنیا را دارند که صلح و آرامش را برایشان خواهد آورد.
83- روزی به شما چیزی گفته بودم و دوباره را خواهم گفت، که حتی خود تمدن امروز کاملاً در تضاد با خداست. تمدن در تضاد با خداست. آموزش و تحصیل میلیونها مایل از خدا دور است. میلیونها مایل! علم و آموزش سعی در تکذیب خدا دارند. ببینید، بواسطهی سمینارها و مدارس الهیاتی و امکانات علم، و غیره. آنها لغزشهای خودشان را داشتهاند.
دربارهی رویای شب دیگر چطور؟ دربارهی مردی که بر سر آن دانشمندان، در آنجا که آن چیزها را میریختند، فریاد کشید؟ آنها فقط برگشتند، نگاه کردند و باز ادامه یافت. یک پیش روی دیگر وجود خواهد داشت.
84- اوه، توجه کنید! باید که این سه ضرورت وجود داشته باشد. حال، شما نمیتوانید… عیسی نیامد تا پیغام نوح را موعظه کند. او نیامد پیغام موسی را موعظه کند. یا موسی نیامد تا… ببینید، کلام را در جای نادرست قرار ندهید. آن باید در زمان درست خودش باشد. حال، شما نمیتوانید چیزی را بکار ببرید که… در زمان آن مرد بزرگ، جان وسلی، ظهور کرد. یا…
آن مرد بزرگ، لوتر؛ زمانی لوتر با پیغام عادل شمردگی ظهور کرد. حال وقتی او… لوتر مرد بزرگی بود. او کلیسا را فرا خواند تا از تاریکی خارج شود و عادل شمردگی به ایمان را برقرار کرد. و زمانیکه اینکار را کرد، آنها تشکیلاتی بر روی آن درست کردند و آن پیغام مُرد. زندگی در جریان افتاد، همانگونه که در ساقهی گندم است، درست تا دورهی وسلی، تا کاکل ذرت. از لوتر برگهای دیگری بیرون آمدند، که با آن مُردند. زوینگلی، کالوین و مابقی، که از آن اصلاح بزرگ ظهور کردند.
85- سپس وسلی آمد. دورهی دیگری تا کاکل ذرت شکوفا شد. و آتِربِری و همهی آنها، و، و جان و برادرش، و همهی آن مردان بزرگ خدا، با پیغامی کشور را پاک کردند. آنها آن را سازماندهی کردند؛ و آن مُرد.
سپس دقیقاً به گونهای آشکار شد، که گویی دانه را ثمر میدهد. آمد تا ببیند و درک کند. پنطیکاست یک پوسته بود. اما پس از آن، بعد از اتمام آن، جوانهی کوچکی نمایان شد.
و توجه کنید! معمولاً فکر میکنم… حدود سه یا چهار سال بعد از حضور لوتر بود، که کلیسای لوتریها سازمان یافت.
86- ما در توسان نقشهای داشتیم، از اینکه چطور کلیسای وسلی، یا متدیست به وجود آمدند. وقتیکه آنها به اینجا، به آمریکا آمدند، بسیاری از آنها مجبور شدند برگردند و بگویند که منشوری را از طرف انگلیس برپا کردهاند و غیره… تا آن را به اینجا بیاورند و چطور تماماً به نمایش درآمد. دقیقاً دیدم که بعد چه اتفاقی افتاد. او آنجا مُرد.
87- بسیارخُب، بعد پنطیکاستیها آمدند. آن فریاد کنندگان قدیمی در روزگاران گذشته. عطای زبانها رادیافت کردند و با سخن گفتن به زبانها، آن هم آغاز شد. سپس آن را “نشانهی روحالقدس” نام نهادند. بعد سازماندهی شدند. یکی گفت او قرار است اینکار را انجام دهد و دیگری آن کار را. آنها مسائل و مشکلاتی هم داشتند. حالا چه خواهد کرد؟ هرکدام از آنها خارج میشوند، درست مانند کاری که در ساقه و کاکل ذرت انجام میشود. آنها در میانشان یگانه انگاران، دوگانه انگاران، سه گانه انگاران، کلیسای خدا و تمام نامهای دیگر را داشتند. اکنون رها شده، رها شده، رها شده.
مطابق طبیعت که یک نمونهی کامل است، هرگز چیزی خارج از آنچه که بخواهید تعلیم دهید، وجود نخواهد داشت.
88- خانوادهای از دوستانم در کنتاکی، به تازگی صاحب فرزند کوچکی شده اند. آن مادر وقتیکه آنها درحال تدارک شام بودند، در طبقهی بالا بود. او به یک خواهر دیگر برای تهیهی شام گروهی از ما مردان، که برای شکار بیرون رفته بودیم کمک میکرد. من درحال صحبت بودم که بچه شروع به گریه کرد. فکر کنم مادر بچه کمی خجالت زده شد. او دوید، بچه را گرفت و، و شروع کرد به غذا دادن به آن طفلک بیچاره. گفتم: “میدانید، آن کاملاً طبیعی است.” میبینید؟ حال، نمیتوانید…
هرگز هیچ روشی بهتر از گریستن برای کودک وجود ندارد، تا آنچه را میخواهد بدست آورد. حال، شما ممکن است یک، یک کتاب اخلاق به او بدهید، او را اینجا بنشانید و بگویید: “پسر! میخواهم به تو الهیات بیاموزم. حالا مانند بچههای دیگر داد و فریاد نکن؛ تو متفاوت هستی. و هرزمان که غذا خواستی، این زنگ کوچک در آنجا را به صدا درآور.” عملی نیست. خیر، کارگر نیست.
89- پس زمانیکه به طیبعت نگاه میکنید، میبینیم برای هر دوره کار خاص آن زمان طراحی شده است. اکنون ما در آخرین دوره هستیم. پوسته کنار رفته است. اکنون 15یا نزدیک به 20 سال است که پیغام درحال گترش و توسعه از یک شور به کشور دیگر است، و امروز از سراسر کشور به ما متصل شدهاند. میبینید؟ بدون هیچ تشکیلاتی. نمیتواند سازمانی شود. هرگز چیزی مانند آن نبوده است، از این پس هم نخواهد بود. متوجه هستید؟
چیزی که امروز در رابطه با پیغام وجود دارد، اینست که کسانی که آن را با دلهایشان بدست میآورند، باید آن را در حضور پسر قرار دهند تا کامل شود. میبینید؟ میتوانید پیغام را بردارید و بعد اجازه دهید پسر تمام سبزی و کالی را شما بپزد واز شما مسیحیان بالغ و کامل بسازد. متوجه میشوید منظورم چیست؟ خدا بزودی برای بردن کلیسایش میآید و ما باید آن نوع از مسیحیان را برای اوداشته باشیم تا بستاند. گندمها باید رسیده شوند. درست است.
90- باید که این سه ضرورت وجود داشته باشد. نباید تفسیر غلط کرد، یا آن را نادرست به کار برد. آن را غلط تفسیر کرد، یا در جای اشتباه قرار داد. دقیقاً باید به طریقی که خدا گفت، نگه داشته شود.
برای دنیا، این کتابی از رمز و راز است. مردم براین باورند که این فقط یک کتاب اسرارآمیز است. یکبار با شخص بسیار مشهوری در شهر صحبت میکردم، که جایگاه عالیای در مسیحیت دارد. و او گفت: “من یک شب سعی کردم کتاب مکاشفه را بخوانم.” او گفت: “یوحنا میباید تکهی بزرگی فلفل خورده و کابوس دیده باشد.” ببینید، کتابی از رمز و راز.
91- درحالیکه برای ایماندار، این مکاشفهی خداست؛ که در عصری که ما در آن زیست میکنیم، مکشوف شده است. او گفت: “کلام من روح و حیات است.” عیسی آن را گفت. دوباره: “کلام بذری است که برزگری کاشت.” میدانیم که حقیقت است. این خداوند در قالب کلام است و تنها میتواند توسط خودش تفسیر شود.
ذهن بشر قادر به تفسیر افکار خدا نیست، این ذهن کوچک و محدود چگونه قادر به تفسیر آن ذهن لایتناهی و نامحدود است؟ درحالیکه حتّی قادر به تفسیر ذهن و افکار یکدیگر نیستیم؟
92- و شما توجه کنید! او تنها کسی است که میتواند آن را تفسیر کند، و او آن را برای کسانیکه مایل باشد تفسیر میکند. گفته نشده که: “فانیان قدیم، چنانکه سراسر زمین را در زمانهای گوناگون و شیوههای متنوع پیمودند.” “خدا در زمانهای مختلف و به شیوههای گوناگون خودش را بر انبیاءش آشکار کرد.” میبینید؟
93- و توجه کنید! به هرکس که مکشوف سازد، او آن را به گونهای طراحی نموده که میتواند خود را در کلام از نظر بهترین الهیدانان حاضر مخفی سازد. اوه خدای من! او میتواند خود را درست آنجا، در کلام مخفی کند. شما تمام روز به آن نگاه میکنید و هرگز آن را نمیبینید؛ به دورهی حیاتتان مینگرید، و هرگز آن را نمیبینید. او میتواند خودش را مخفی کند، آنجا نشسته.
94- حال، لطفاً در هرجایی اجازه دهید او به درون رسوخ کند. چراکه خدا میتواند خود را در کلام طوری مخفی کند، که هیچ دانشکده و یا الهیدانی در دنیا وجود ندارد که بتواند او رابیابد. و با این حال او درست در آنجا نشسته است.
شما میگویید: “برادر برانهام! آیا این درست است؟”
دربارهی فریسیان و صدوقیان چطور؟ دربارهی هر دوره چطور؟ او این کار را انجام داده است. مطمئناً. او همچنین در هر دوره آن را انجام داده است. حال میتوانیم آن را چک کنیم. بیایید به زمان نوح فکر کنیم، دورهی هوش و خِرَد وَرزی. چطور او خودش را در کلام وعدهاش مخفی کرد. چطور او خودش را در زمان موسی مخفی کرد. چگونه در زمان ایلیا خود را مخفی کرد. در زمان عیسی، چگونه خود را پنهان کرد. “او در جهان بود و جهان به واسطهی او آفریده شد و جهان او را نشناخت. به نزد خاصّان خود آمد و خاصّانش او را نپذیرفتند.” میبینید؟
95- او خودش را از مردان باهوش و خردمند بر روی زمین مخفی میکند. شما میگویید: “خُب! این دکتر پدر مقدس چنین و چنان است.” اهمیت نمیدهم او کیست. خدا خودش را از او مخفی میکند؛ و آن را بر کودکان که مشتاق یادگیریاند، مکشوف خواهد کرد. بنگرید، کودکانِ خدا، بذر از پیش مقدر شده.
96- تصور کنید! خدای قادر، در کلام خود نشسته، چشمان هوشمندان و افراد تحصیلکردهی این عصر حاضر را میبندد، و آنها او را نمیبینند. آنها فکر میکنند که این فقط یک مشت تعصّبات است. به او بنگرید که پنهان آنجا ایستاده، از پنطیکاستیها، باپتیستها، متودیستها، پِرِزبِیتریها. او خودش را به طور علنی آشکار میکند، و همه چیزها را نشان میدهد، حتی آن را در روزنامهها قرار میدهد. چیزهایی مانند آن، اما آنها آن را نمیبینند. اوه! خداوند ما، چه عالی خودش را به کسانیکه بخواهد، آشکار میکند.
97- شما میگویید: “اوه! برادر جونز یا برادر فلان و فلان، او، او مرد بزرگی است. او آن را خواهد دید.” اوه! خیر. خدا آن را به کسانیکه مایل باشد آشکار میکند. میگویید: “همسرم آن را نمیبیند، و او یک زن مسیحی است.” او خودش را به کسانیکه بخواهدآشکار میکند. “خُب، شبان من مرد بزرگی است.” درست است، اما او خودش را به کسانیکه اراده کند آشکار میکند. حال، با آنچه که تا بهحال آشکار شده است، بررسی کنید؛ با آنچه درحال وقوع است. سپس… میتوانید کاملاً درک کنید.
98- پس حال ملاحظه کنیم. آن را به کتاب خدا مبدل میسازد و نه کتاب انسان. اگر از آنِ یک انسان بود… حال اجازه دهید ببینیم چطور خودش را ابراز میکرد. بنگرید چگونه گناه افرادی را، که آن را نوشتند افشا میکند. توجه کنید. افرادی که، که در آن روز زندگی میکردند.
برای مثال ابراهیم، او “پدر ایمانداران” خوانده شده است. ملاحظه کنید که چگونه… آیا فکر میکنید ابراهیم میتوانسته این کتاب را خودش نوشته باشد، دربارهی بزدلیاش؟ چطور فکر میکنید او خودش نوشته باشد که، آن روز صبح به پادشاه دروغ گفت، که برادر ساره است؛ درحالیکه شوهرش بود؟ آیا از اعمال بزدلانهای که انجام داده بود، مینوشت؟ مطمئناً، هرگز آن کار را نمیکرد.
99- دربارهی خُدعهی یعقوب چطور؟ فریبکار کوچکی که یعقوب نام داشت. آیا یک، یک، یک شخص، یک نویسندهی عبرانی دربارهی برادر عبرانی خود که تمام قوم اسرائیل در او خوانده شد، آیا جرأت میکرد نیرنگ و فریب پدر تمام این قوم را بنویسد؟ از یعقوب پاطریاخها بوجود آمدند؛ از پاطریاخها، قبایل بوجود آمدند. و سنگ زیربنای همهی آنها، کتابمقدس، افشا میکند که او یک حقه باز بود. آیا صحیح است؟ شما فکر میکنید انسان آن را نوشته است؟ خیر، آقا!
100- دربارهی این چطور؟ که شخصی دربارهی بزرگترین پادشاهی که تا به حال بر زمین داشتند، به عنوان پادشاه تاجدار، داود، دربارهی ارتکاب او به زنا بنویسد؟ آیا هرگز آن یهودیان دربارهی نجیبترین و شریفترین پادشاهشان، مینوشتند که او زناکار است؟
اوه! ما تاریخ داریم. مانند اینکه “جورج واشنگتون هرگز دروغی نگفت” چیزهایی از این قبیل میگوییم و آن را تاریخ مینامییم.
اما این یک انسان است، کتابمقدسی که داود را یک “زناکار” میخواند. و اوزناکار بود. پادشاه اسرائیل، یک زناکار بود. کسیکه قرار بود پسر… عیسی پسر داود باشد. مهمترین سنگ زاویه؛ و بر حَسَب جسم، پدرش یک زناکار بود. یهودیان هرگز کتابی اینچنین را نمینوشتند. آیا شخص دربارهی خودش این را مینویسد؟ قطعاً خیر.
101- چگونه آن باعث افتخار قوم اسرائیل میشد؟ میدانید که آنها چقدر مغرور بودند. قوم مغرور اسرائیل، رفتند و دربارهی بتپرستیشان نوشتند، دربارهی سرکشیشان دربرابر خدا، برعلیه چیزهای کثیف و پلیدی که آنها مرتکب شدند، در یک کتاب نوشتند؟ مطمئناً آن را مخفی میکردند. تنها چیزهای خوب را نشان میدادند. اما این کتابمقدس است، که میگوید چه چیز درست و چه چیز نادرست است. همه میداند که یهودیان هرگز کتابی مانند آن را نمینوشتند؛ دربارهی ناپاکی خودشان، بت پرستی، شکست و هر چیزی که داشتند. آنها هرگز آن را نمینوشتند. اوه! خیر.
پس چه کسی آن را نوشت؟ کلام در عبرانیان 1 : 1 میگوید: “خدا در زمان سَلَف به اقسام متعدد و طریقهای مختلف بوساطت انبیا به پدران ما تکلم نمود.” پس نگارندهی آن انبیا نبودند، یک شخص فانی نبود. “خدا!” نه “انبیا در زمان سَلَف” بلکه “خدا، در زمان سَلَف به اقسام مختلف بوساطت انبیا با پدران تکلم نمود.”
اینجا بخشی ار کلام را دارم. نمیدانم چیست. نمیتوانم به آن اشاره کنم. معمولاً وقتی به این چیزها اشاره میکنم، فقط یک دقیقه به یک بخش از کلام نظر میکنم. میخواهم آن را در کلام پیدا کنم. عذر میخواهم. دوم تیموتائوس 3 : 16 است. من، من، من فکر کردم آن را بیاد خواهم آورد، امّا متاسفم. یک دقیقه مکث میکنم تا آن را پیدا کنم.
102- “خدا، در زمان سَلَف به اقسام مختلف بوساطت انبیا با پدران تکلم نمود.”
حال دوم تیموتائوس3 : 16. بیایید ببینیم دراین بخش چه میگوید.
“تمامی کتب (بله) از الهام (انبیا؟ خیر.) از الهام (چه؟) خداست، و به جهت تعلیم، تنبیه، اصلاح و تربیت در عدالت مفید است، تا مرد خدا کامل و بجهت هر عمل نیکو آراسته شود.”
103- بسیار خب، پس تمام کتابمقدس توسط الهام نوشته شده است. عیسی، اینجا بر روی زمین، گفت که آسمانها و زمین زایل میشوند، اما کلام او زایل نخواهد شد. او گفت که تمام کلام باید محقق شود. پس کتابمقدس، کتابی نوشتهی دست انسان نیست. کتابی است نوشته شده توسّط خدا.
104- حال، میدانیم که انتخاب خدا از طریق پیش برگزیدگی صورت میگیرد. کلیسایش را، جایگاهش را، انبیاءش را و هر چیزی که در ارتباط با آن باشد. بوسیلهی پیشدانی، انبیاءش را از قبل برگزید. و وقتی دورهای آغاز میشد، او نبیاش را در همان زمان داشت. و وقتی کتابمقدس بواسطهی او نوشته میشد، به او الهام میکرد. حال، خدا تنها با استفاده از نبی کتابمقدس را نوشت. چون این طریقی بود که خدا این کار را انجام میداد. پس، ببینید، آن کلام… نیست. توجه کنید! این کلام خداست، نه کلام انسان.
105- خدا یک شخص است. خدا میتواند تکلم کند. خدا میتواند صحبت کند. خدا قادر به نوشتن است. او مجبور نبود به آن روش عمل کند، اما آن طریقی است که او، او انتخاب کرد تا انجام دهد. او مجبور نبود به آن روش عمل کند، اما آن طریقی است که اوانتخاب کرد تا انجام دهد. حال شما میگویید: “خدا با انگشت خودش نوشت، با انگشت با عظمت خودش ده فرمان را نوشت. پس اگر خدا مایل به انجام آن بود، میتوانست خودش بنویسد.” میبینید؟ اما او، او خواست تا آن را بواسطهی انبیا بنویسد. زیرا آن نشان او و کلامش است. او از طریق آنها همه یا بخشی از خودش را نمایاند. میبینید؟ میتوانست با دست خودش بنویسد. اوهمچنین با انگشتش بر دیوار بابل نوشت: “تو در میزان سنجیده شده و ناقص درآمدهای.” او با دست خودش نوشت.
106- خدا میتواند صحبت کند. آیا ایمان دارید که خدا قادر به تکلم است؟ او در کوهستان در بوتهای مشتعل با موسی سخن گفت. آیا به آن ایمان دارید؟ بله آقا! او در قالب یک کبوتر با یحیی صحبت کرد، که: “اینست پسر حبیب من که از او خشنودم.” آیا ایمان دارید؟ او با یحیی صحبت کرد. او با عیسی بر کوه تبدیل هیات در مقابل پطرس، یوحنا و یعقوب سخن گفت. او میتواند تکلم کند. او گنگ نیست. خدا میتواند صحبت کند. پس او با، با عیسی بر کوه تبدیل هیات صحبت کرد. و او در برابر جماعت کثیری با عیسی سخن گفت؛ درحالیکه مردم گفتند که آن صدای رعد بود. لیکن آن خدا بود، درحال سخن گفتن با عیسی. و تقریباً در سراسر انجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا عیسی درحال سخن گفتن است. او خداست. پس، خدا قادر به تکلم است.
107- روزی با دست خودش بر ماسه نوشت. وقتی که او جسم گرفت و در میان ما ساکن شد، سخن گفت، موعظه کرد، با لبان خودش نبوت کرد، خدا این کارها را کرد: “خدا در جسم آشکار شد.” اگر او قادر به نوشتن و تکلم است. پس آیا نمیتواند به دیگران بگوید که چه کنند؟ مطمئناً میتواند. او قادر است به زبان انسان با آنها سخن بگوید. او میتواند بنویسد و به آنها نشان دهد چه کنند. او آن کار را انجام داده است.
پس، “خدا، در زمان سَلَف به اقسام مختلف به وساطت انبیا با پدران تکلم نمود.” و او در این نوشته گفت که: “همزه یا نقطهای از تورات هرگز زایل نخواهد شد، تا همه واقع شود.” وبعد آن آشکار شد. پس واقع خواهد شد. زیرا آن آشکار شده است. آن نمیتواند زایل شود. لیکن تنها کلمه، خودش جسم گرفته است. نقطه به معنی “کلمهی کوچک” است. همزه به معنی “علامت کوچک” است. نه حتی یک نقطه گذاری، عبارتی، هرچیزی، نباید هرگز در کلام خدا قاصر شود. نمیتواند قاصر شود، زیرا آن خداست. خدا در جسم انسانی تجلی کرد. زیرا که آن خود خدا در قالب کلمه است. او در قالب نبی، در جسم تجلی کرد.
حال، به آن دلیل است که عیسی میتوانست بگوید: “پس اگر آنانی را که کلام خدا بدیشان نازل شد، خدایان خواند،” “آنها خدایان بودند.” زمانیکه انبیا با روح خدا مسح شده بودند، و دقیقاً کلام خدا را اعلام میکردند، پس آنها هم خدایان بودند. آن کلام خدا بود که از طریق آنها سخن میگفت. و میتوانست…
108- آنها به عنوان نگارنده، تنها آنچه را که اجازه یابند، تفسیر میکنند. حال اگر میخواهید آن را پیدا کنید، در دوم پطرس 1 : 20 و 21 است. بسیار خب. زیرا این، که خدا در آن… “هیچ مفسر شخصی وجود ندارد.” خدا تفسیر خودش را میکند.
خدا خود، آن را تکلم و تفسیر میکند. سپس آن را به کسانیکه اراده کند، مکشوف میکند و از دیگران مخفی میکند. او مجبور نیست آن را به کسی مکشوف سازد، مگر اینکه خودش بخواهد اینکار را بکند. و او انجام نمیدهد… او، او همه چیز خود را در کتابمقدس بیان کرده است. به همین دلیل همه چیز پیش از این، در کلام اعلام شده است. فقط اینگونه است که او آن را قرار میدهد و رخ دادن آن را نظاره میکند. میبینید؟ خیر. تنها دیدن بدن و بازگشت آن به خودش انجام شده، دوباره به شکل عروسش. درست است.
109- ایمانداران آن را باور میکنند. مانند ابراهیم که چیزهایی را که با او متضاد بود، باور داشت.
110- همچنین این کلام، اسرار دلها را تمیز میدهد. عبرانیان 4 : 12″و آن ممیز افکار و نیتهای قلب است.”
111- انبیا معمولاً آنچه را که مینوشتند یا اعلام میکردند درک نمیکردند. یا اگر آن را درگ میکردند، به هیچ حکمتی آن را بیان نمینمودند. امّا کتابمقدس گفت: “بلکه مردمان به روحالقدس مجذوب شدند.” مجذوب شدند! وقتی روحالقدس شما را به حرکت درمیآورد، شما حرکت میکنید. انسان… “خدا، در زمان سَلَف و به اقسام متعدد با انبیا تکلم کرد که به واسطهی روحالقدس جذب شده بودند.” به آن دلیل است که، تمام دورانها، افرادی که روحانی بودند، دربارهی زمان و اتّفاقاتی که باید میافتاد از انبیا مشورت میگرفتند.
نویسنده! او باید در یک مشارکت مداوم با مولف باشد. میبینید؟ او باید یه طور مداوم در حضور مولف زندگی کند، تا بداند که کتاب قرار است چه باشد. میبینید؟ نبی یا نویسنده، قلمش همیشه آماده بود. مشارکت مداوم با مولف، که خدا بود. تا هرچه او گفت را فوراً مکتوب کند. میبینید؟ نشان داد که او باید چه نوع زندگیای داشته باشد… زندگیای جدا از تمام برادران خود.
112- حال، به همین دلیل است که نبی ذهن و فکرش را به طور مداوم بر این قرار میداد که خدا چه میگفت؛ نه اینکه انسان چه فکر میکرد؟ آن عصر یا دوره چه تفکری داشت؟ تفکر کلیسا چه بود؟ یا تفکر آن سرزمین چه بود؟ بلکه اندیشهی خدا چه بود؟! او تنها افکار خدا را در قالب کلام بیان میکرد. زیرا کلام همان تفکر است، زمانی که بیان شود. حال آن را درک کردید؟ کلام تفکر ابراز شده است. پس نبی منتظر افکار خدا بود. و زمانیکه خدا افکارش را بر او آشکار کرد، او آن را در قالب کلام(کلمه) بیان کرد، “خداوند چنین میگوید.” ببینید. نه اینکه “من، نبی چنین میگویم.” بلکه “خداوند چنین میگوید.” میبینید؟ درست است.
113- به همین دلیل آنها پادشاهیها و دوران کلیسا را به مبارزه طلبیدند. انجام اینکار در زمان خودشان مجازات مرگ را بهمراه داشت. حالا بروید نزدِ یک پادشاه و بگویید: “خداوند چنین میگوید. چنین و چنان واقع خواهد شد.” سرتان را به باد خواهید داد. همین الان کلیسا برای انجام چنین کاری شما را به مرگ محکوم خواهد کرد. اما این انبیا دلیر بودند. چرا؟ آنها بواسطهی روحالقدس جذب شده بودند. میبینید؟ و به این دلیل است که آنها دلیر میشوند. آنها کلام خطاناپذیر خدا را نوشتند.
114- افراد بسیاری بودند که سعی کردند خودشان را جای انبیا جا بزنند، مانند کاهنان و غیره. و آنها چه کردند؟ فقط آشفتگی ایجاد کردند. تمامش همین است. آنها نتوانستند آن را انجام دهند.
زیرا که خدا، مردی را برای هر دوره برگزیده بود و پیغام را انتخاب کرده بود. حتی ماهیت آن شخص و اینکه چه چیزی در آن دوره درجریان خواهد بود، چه میتوانست به انجام برساند و چگونه. بوسیلهی ماهیت و ذات آن شخص خاص، او میتوانست چشمان دیگران را ببندد. حرفهایی را که آن مرد میزند، طریقی که او عمل میکند، چشمان دیگران را خواهد بست و چشمان عدهای دیگر را باز خواهد کرد. میبینید؟ او آنگونه که دلش میخواست آن مرد را میپوشاند؛ ماهیت، بلند همتی، و همه چیز تنها به طریقی که او باید میبود، کاملاً برگزیده شده برای آن افراد خاص، و اینکه او برای آن دورهی خاص خوانده میشد.
درحالیکه، دیگران ممکن است بایستند، نگاه کنند و بگویند: “بسیار خُب، نمیتوانم. آنجا… من، من نمیتوانم ببینم.” آنها کور بودند.
115- عیسی هم به همان طریق آمد. او ملبس شد. خدای ابدی به جسم انسانی ملبس شد. چون او در یک آخور، در اصطبلی پر از کود بدنیا آمد، جایی برای سر نهادنش نبود. او متفکرانه متولد شد. به همراه نامی نامشروع که به او وصل بود. میبینید؟ با همهی چیزهایی که وجود داشت، و او چگونه آمد. پسر یک نجار، به گونهای که هیچ تحصیلاتی هم نداشت.
کمابیش، دنیا و حکمت این دنیا، هیچ ارتباطی با او نداشت. هیچ یک از تمدنها و فرهنگ این دنیا، تحصیلات، یا هیچ چیزی. او هیچ ربطی به آنها نداشت. چرا؟ چون او خداست و با آن جور در نمیآمد. آیا او سعی میکرد به یک مدرسهی علوم دینی در جایی برود و چیزی که کلیساهای دنیوی انجام میدادند را بیاموزد؟ چرا؟ زیرا حتی چیزی وجود نخواهد داشت که… اصلاً مطابق با درک و خِرَد او نخواهد بود. زیراکه او خدا بود.
پس آموزش، تحصیلات، مدارس علوم دینی، و چیزهایی از این قبیل، کاملاً در تضاد با ارادهی خداست. کل سیستم آموزشی در تضاد با خداست. همواره همه چیز را در دوری از خدا تعلیم میدهند. وقتی میشنوم کسی میگوید که او دارای مدرک دکترا، پی اچ دی، و یا ال.ال.کیو است، برای من تنها او را از خدا بسیار دورتر میسازد. میبینید؟ او تنها آموزشهایی دیده بود، که خودش را بسیار دورتر از آنچه واقعاً به انجام آن فراخوانده شده بود، میکرد. درست است.
حال توجه کنید که آنها چگونه بواسطهی روحالقدس جذب شده بودند.
116- اکنون، این به آن معنی نیست که افراد تحصیلکرده به این حیطه وارد نمیشوند. به پولس نگاه کنید. حدس میزنم شخصی باهوشتر از پولس در زمان خودش وجود نداشت. او که سولس و از اهالی طرسوس بود. او از غمالائیل، یکی از بزرگترین معلمان آن زمان تعلیم یافته بود. غمالائیل یک عبرانی کامل و بزرگ، از فرقهی فریسی بود. پولس زیر نظر او تربیت یافته بود. او تمام آیین یهودی را میدانست. اما زمانیکه به کلیسا آمد، گفت: “تا ایمان شما در حکمت انسان نباشد بلکه در قوت خدا.”
117- بسیاری سعی کردند تا از آنها تقلید کنند، اما همه چیز را آشفته کردند. درست مانند آنچه امروز انجام میدهند. قبل از زمان عیسی شخصی برخاست و چهارصد نفر را رهبری کرد. و میدانید که کتابمقدس دربارهی این چیزها چه میگوید. سعی در انجام آن پیش از آنکه زمانش برسد. برخی از آنها سعی کردند تا از او تقلید کنند. اما تمام آنها چیز دیگری بودند. و او گفت: “در ایام آخر، چگونه مسیحان کاذب و انبیای کذبه ظاهر شده، علامات و معجزات عظیمه خواهند نمود.” ما همهی اینها را داریم. میبینید؟ امّا آن به دور از واقعیت عمل نمیکند. تنها باعث میشود آن بهتر بدرخشد، زیرا ما یک مسیح حقیقی داریم، نه یک مسیح دروغین.
118- حال، حال، ما در میابیم که خداوند انبیا را فرستاد. آن طریقی بود که کلامش را به مردم رساند. از طریق دهان انبیایش.
و توجه داشته باشید! میدانید که موسی چه گفت. اگر بخواهید آن را بخوانید، در باب چهارم خروج، آیات دهم و دوازدهم است. موسی گفت که خدا با او سخن گفته است. خدا با یک انسان سخن گفت، از لبها تا گوش. او گفت: “من بطیّ الکلام و کند زبان هستم.” موسی گفت. “من، من شایسته نیستم. من، من نمیتوانم بروم.”
119- خدا گفت: “کیست که زبان به انسان داد، و گنگ و کر و بینا و نابینا را، چه کسی آفرید؟ آیا نه من که یهوه هستم؟ من با زبانت خواهم بود.” میبینید؟ پس…
120- و ارمیا گفت… اگر میخواهید آن را بخوانید در ارمیا 1 : 6 است. ارمیا گفت که: ” خدا کلام را در دهان من نهاد.” میبینید؟ او، او از دهان تا گوش، با یک نبی سخن گفت، و از طریق نبی دیگر. نبی اصلاً کنترلی بر آن نداشت، و خدا بواسطهی دهان او تکلم کرد.
121- او طریقهایی برای فاش کردن کلامش داشته است. متوجه میشوید؟ بله آقا! پس میبینید که کتابمقدس کلام خداست، نه کلام انسان.
موسی گفت: “خدا به آوازی با من تکلم کرد، و او را شنیدم. آنچه را که او گفت، نوشتم.”
122- ارمیا گفت: “من اصلاً نمیتوانستم صحبت کنم. و میدانید قبل از هرچیز، لبانم سخن میگفت و، و، و مینوشتم.” خدا از طریق دهان او تکلم کرد، و آن را انجام رساند.
دانیال، اشعیا، و غیره، همهی آن انبیا تقریباً همانطور بودند.
123- میدانید، فقط در عهد عتیق بیش از دوهزار بار آن انبیا گفتند: “خداوند چنین میگوید.” حال، اگر شخصی بگوید، خداوند چنین میگوید؛ این سخن آن شخص نیست. اگر چنین بود، او نمیتوانست یک نبی باشد.، او یک شخص ریاکار میبود. میبینید؟ وگرنه آن هرگز به انجام نمیرسید. شانس حدس زدن آن یک در ده صد هزار بود. متوجه میشوید؟ اما اگر آن “خداوند چنین میگوید” باشد، خداوند خدا آن را گفته است.
شاید من بگویم: ” اورمان نویل چنین میگوید.” برادرم بگوید: ” آقای مان چنین میگوید.” و من بگویم: ” برادر وِیل چنین میگوید.” یا برخی دیگر از برادران، بیرون از اینجا، هرکدام از شما؛ دارم آنچه را که شما گفتید، میگویم. اگر صادق باشم، تنها آنچه را که شما گفتید، میگویم.
و این افراد نبی بودند و گفتند: “این من نیستم. این هیچ ربطی به من ندارد. گفتتند، بلکه خداوند چنین میگوید؛ است.” پس کتابمقدس، “خداوند چنین میگوید” است. توسط انبیا.
124- توجّه کنید! آنها روح مسیح را بر خودشان داشتند و رخدادهایی را پیش بینی کردند که قراربود به انجام برسند. سخن گفتند و پیشگوییها کردند! آنها گفتند که در طول دورههای مختلف چه رخ خواهد داد. همانطورکه نشسته، خوابیده یا ایستاده بودند، با روح مسیح قدم برداشتند، تا جاییکه مانند مسیح عمل کردند. و حالا خوانندگان آن را میخوانند و فکر میکنند که انبیا دربارهی خودشان سخن میگفتند.
شما آن خواجهسرا را بیاد میآورید؟ زمانیکه در حال خواندن اشعیا 53 : 1 بود. دربارهی اینکه چگونه… : “به سبب تقصیرهای ما مجروح شد و به سبب گناهان ما کوفته گردید. و تأدیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ما شفا یافتیم.” خواجه سرا به فیلیپس گفت: “نبی این را دربارهی کِه میگوید، دربارهی خود یا دربارهی کسی دیگر؟” میبینید؟ نبی طوری سخن گفته بود که گویی دربارهی خودش بود.